من: چون نمیخوام این دوتا 🏳️‍🌈 باشن...
هیرو: چی صدات کنم؟
استیو؟

من: حتما موقته😐👍
اگه نباشه هردوشون میمیرن
الکس: هعییییی

من: اهان! ببخشید اشتباه شد! پاک کردن و نوشتن دوباره* نفر۱۶۱: هیروبراین
و هردو بر زمین پهن میشوند و از خنده جر میقولند*
هیرو: اعهههه!😳💔
🙂استیو: چیزی شده عشقم💖؟___ یعنی چیزه اممم😐😳ا

من: اها کیوت؟
نوشتن در دفترچه 🏳️‍🌈 ها: نفر ۱۲۷ هیروبراین
هیرو: ._.
من🏳️‍🌈 نیستم

من: اصلا چیکارم داری؟زدن هیرو با شمشیر اونم صد بار*
هیرو: تو میدونی اثری نداره!
من: اوه...جدی؟ خب من به استیو میگم که تو عاشقشی! اما اگه نکشیم...نمیگم >:)
هیرو: عرررر☠️💔

من: تموم شد؟
خیلی تاثیر گزار بود
حالا بمیر چش سفید! دراوردن شمشیر ندرایتی و دمیج زدن به هیرو*

هیرو: دراوردن تبر* تو خیلی فوضولی...
من: هه هه هه...هیرو تو که نمیخوای منو بکشی...؟
در چت:
من: هلپ می الان میکشه منو
سیلور: کی؟
من: هیرووووو!!!!!
تی پی نیازم

Thx! :D

من: اوه گاد....
هیرو: چجوری شنیدی☠️💔؟؟؟
من: عاممممم ببخشید من باید برم کارم دارن
توی چت:
Telepatick nix to silver

صبح میشود*
من: رفتن تا چوب بکنم که هیرو رو میبینم* عه...سلام...
هیرو: ._.

من: تنکس!
خووووو بریم خونههههه
من و سیلور هم میرویم*
الکس: خداحافظ
منم میرم
رفتن*
و هیرو تنها میشود*
هیرو: خب...حالا دوباره تنها شدم...

من: عجب...
خب حالا اینا رو ولش...داره شب میشه...

من: باورت بشه یا نه منم میتونم نشون بدم. نشون دادن عکس هایی که مخفیانه گرفتم*
استیو: نههههههه حدحهدحهاتدخهد

من: ۳ جون شدن* آخ!! چیکار میکنی؟
استیو: نههههه من 🏳️‍🌈 نیستمممممم!!!!
الکس: من دیگه گیج شدم...

من: چون...نمیدونم ولی همون بهتر اومدی!
استیو: میخواد منو با شمشیر بزنه* الکس این داره دروغ میگه!!
الکس: نگاه به هیرو*
هیرو: استیو🏳️‍🌈 هست

من: الکس میشه لطفا بیای اینجا؟ ممنون!
استیو: چجوری...؟
من: با جادو
و الکس داره میاد :/

💖🗿

داستانش اینه که:
بابام: درس! درس! درس! درس! درس! درس!ا
من: 🗿💔
و ۲ ساعت نشستن و تموم کردن تکالیف*

من: به نظرم باید بدونه...
استیو: نهههههه😱💔☠️
سیلور: 🗿✨️
هیرو: بدونه خوب میشه
استیو: درحال التماس به هیرو*
من: درحال زنگ زدن به الکس*

ولی در کل خیلی خوبهههه
و
اوکیییی😂👌