Cute

من: پس میخوای بازی کنی شدو گرل...؟ تبدیل شدن به نقته ضعف شدو گرل...نایتمر نیکس*
شدوگرل: چ...چی...؟
من: اوه درسته عزیزم! کینه من همچنان پا برجاست!!!
خب...! یکوچولو درد داره...ولی...فراموشش میکنی!
چشمان درخشان جامپ وی*

من: حمله به شدوگرل و گیر انداختنش*
جادوی بنفشی شاخه را از سیلور جدا میکند*
من: سیلور!فرار کن!!
سیلور:

من: دست کم نگیرش...اون...سیلور مواضب باش!!!
سیلور: چیو؟
یک شاخه مشکی از زمین بیرون میزند*

مشکلی نیست!

سیلور: امم...اون خون خون کیه...؟
شدوگرل: خون یک موجود بی گناه!😈☠️🔪
سیلور: عرر🗿💔
شدو گرل: خب...حالا که فکر میکنم...یکمی دیه خون خوشمزش میکنه!!
دراوردن چاقو*
من: به چخ رفتیم...

و راستی! سیلور؟
فکر میکنی چی توی اون قوطی ای هست که شدو گرل توی دستشه؟

آره :/
خیلی بی شعوره...

اوکیی😂👌

عرر🗿💔
ایم نات شور شی ویلل نات بک...ای پرامیس...
🗿💔
که اینطور گذشت...
هعییی...ماجرا پس از دو ماه تموم شد😭💔
اما فک کنم دوباره ادامه بده...

جررر😭😊💖

نه نورانو هم میگفته که:
کیمیا ازت متنفره
اس*گل
(من فحش هاشو سانسور میکنم چون خیلی فحش های بدی داده)
شاس*گول
به من بدتر فحش میداده بعد میگفته: نورانه!
حقش بوده...
به همه کسایی که دوست نوران بودن و خود نوران
من اس*گلم که به خودم فحش بدم آیا؟
دختره روانی...
نیکا: کیمیا همش فحش میده!
من و نوران:😳💔؟
من: توضیح دادن که چی شده*
و نیک آفرید اون عکسارو برای من فرستاد...
خانم مدیر: خیل خب...کیمیا برو یک خودکار بیار...
من: رفتن و آوردن خودکار از دفتر*
خانم مدیر: نوشتن شماره تلفن و زنگ زدن*
مامان نیکا: بله؟
و پس از دو یا سه دقیقه*
مامان نیکا: من خانم حیدری هستم.
من و نوران:😳💔👉؟
نیکا: من اونارو نفرستادم به خدا! قسم الکی خوردن*

دقیقاااااا☠️☠️☠️
عرر😐🤲🏻📿
چقدرر ناززززززز🤩💖؟

دیشب من به مامانم گفتم نوران داره فحش میده و عکس اسکیرین شات ها رو نشون مامانم دادم و مامانم به معلمم زنگ زد و صحبت طولانی داشتن
امروز زنگ دوم
من و نوران و نیک آفرید( همونی که منو ترسوند :/ ) فرستادن دفتر مدیر
هیچی دیه...پرسید چی شده ماجرا رو بگید و...
نوران اول توضیح داد و بعد نیکا گفت من بودم اون فحش هارو فرستادم!( ولی من فحشی ندادم!😳💔)
هیچی...من شروع کردم به توضیح دادن که دو ماهه اینجوری شده...
بعد خانم مدیر زنگ زد به شماره بالای اسکیرین شات..
و بعد...مامان نیکا گوشی رو برداشت...
و بله...از الان دیه لونایی وجود نداره ! چون توی گروهمون نیس...☠️📏📏📏💔

عررر🦊💔
ما رسیدیم به امتحانای اصلی نهههههه
از شنبه
خب...منو الان میبینی؟ شنبه دیه نمیبینی...
تا چندوقت نیکسی ندارین
و...امروز یک اتفاق خیلی عجیبی افتاد
برای خوندن اتفاق به کامنت بعدی مراجعه کنید*

سلام
عرر😐💔

Aha...

Hello!!!!!!🦊💃

من: کجا با این عجله؟؟
گرفتن هردوی آنها با جادوم*
سیلور: عررر کلم درد میکنه...😐☠️💔
من: صاف کردن عینکم* هیچ کدومتون راه فراری ندارید!!
اتاق بنفش میشود*

جرر درسته...
نیکس ولی توی اون دنیای جدید خب میشه گفت خیلی خوش شانسی آورد
نیکس هم نابغه کلاس شده بود
نیکس وقتی رد فاکس اضیتش میکرد: خب...تو الان داری به بزرگ تر از خودت بی احترامی میکنی...بردشتان عینکش و گذاشتنش درست ( چون اون موقع عینکی بود)*ا