Cool

باشه
منم باید برم
اگه شد بقیش فردا
قبل از ساعت یک و ربع
بای

من : میدوم آروم جوری که کسی نفهمه*

الکس: منو تقریبا میبینه*وای خیلی بد جور ترسیدیم
سیلور: بنظرم بریم دنبالش

استیو:دیدن دوتا چشم قرمز توی تاریکی*او..اون دیگه چ..چیه؟😨
من:لبخند بسیار ترسناک و استیو قشنگ داره از ترس میمیره*
من:رفتن*

من: نه من خودمم فقط الان حالت جنگی دارم.توی جنگل میرم مثل یک روباه وحشی که میخواد شکار کنه*

من:😡که این طور...اگه دستم به کسی که این کارو کرده برسه...فقط خدا بهش رحم کنه
و احتمالا بدونم کیه...آره
من:چشمام کاملا قرمز میشه و لبخند ترسناکی میزنم که دندونای تیزم کاملا معلومه*

الکس:نه!ا
من: هرکی بوده از من متنفر بوده...یا ممکنه یک کریپر بوده باشه اما کریپر اینجوری منفجر نمیکنه خونه آدم رو
این یک تی ان تی هست...آره...خودشه!ا

سیلور:میاد خونه من*یاخدا نیکس چی شده؟:/
من:هنگ کردم از استرس و اضتراب*
سیلور:به خونه من نگاه میکنه*
خونه من: با خاک یکسان شده*

من:اممممم خیل خب باشه😐
من توی دلم: خدا فقط بهم رحم کنه توی شب اینا فقط منو میکشن

وقتی به خونه هامون میرسیم*
من از اونور جنگل صدام میاد:نههههههههههه!!!!!!!ا

من: الکس بهتره بریم من از شب میترسم با اینکه توی دنیا های دیگه عاشق شب هستم

ایبی نداره

من: خب این دفعه رو شانس آوردیم😐
داره شب میشه
بهتره بریم خونه هامون چون من یک بار به دست یک زامبی به فنا رفتم

من نیکسم

من:ری اسپان میشم و دینامیت رو میگیرم*الکس آروم باش آروم
من یک حرفی زدم حالا عصبانی نشو
منو یک بار نابود کردی بس نیست؟
الکس: میخواد منو با خاک یکسان کنه*

انفجار*
من: جونم یکی میشه غذا هم ندارم که بخورم فول بشه*
با صورت میخورم زمین*
قشنگ مردم 😹

الکس و سیلور :نگاه به من*
من: فرار کردم*نزدیک بود با این حرفم به چخ برم...نزدیک بود😖💔

خخخ
ادیت:
خیلی دوستش دارم ولی عصبیه دیگه

عه