سلام
من به ودنبال شما میگردم
ونزدیو میبینم تو خودشه
من بدو به ونزدی خودمو میرسونم
من:چی شده چرا تو خودتی؟
ونزدی:برام مهم نیست راستی تو کی؟
من: .______.من ویولتم یه نوع غریبه...
و دوباره به دنبال شماها میگردم
داد میزنم بچه ها کجایین
و الیو میبینم
بهم اشاره میده بیا
داستانو توضیح میده و
من نتونستم جلو خودمو بگیرم و بلند خندیدم
دسته بغلشون بود><
مغزش:دیدی گفتم ونزدیه
دسته:نه شاید یک غریبه باشه¡¡
منو الی میزنیم زیر خنده ولی این دفعه جلو خودمونو میگیریم