جوزف:سالام چارلییD:
درهمون موقعیت اسکالک فرار میکند*
جوزف:چارلی من باید برم خدافظظظ
چارلی:🥺🥺
جوزف:🥺🥺🥺
در همون لحظه اسکالک در خونه اشلیو میزند*
اشلی:چیه چی میخوای؟
اسکالک:تورو مولایه مولاییان بذار بیام تو
اشلی :اهه دوباره جوزف😒
اسکالک:اره توروخدا بذار بیام تو دنبالمه
اشلی:باشه بیا تو😒💔